Persian or Farsi

آگوست 8, 2007

کتاب «عطر سنبل، عطر یاس» جزو پر فروش ترین کتابهایی (هم در ایران و هم در امریکا) است که توسط یک نویسنده ایرانی ساکن در امریکا نوشته شده. موضوع این پست نوشتن در باره این کتاب نیست، در مورد این کتاب همین رو بگم که چاپ دهم این کتاب هم تموم شده و من نتونستم این کتاب رو پیدا کنم. برای آشنایی بیشتر می تونید به مطلبی که اینجا نوشتم رجوع کنید.

 

 

موضوع پست درباره عنوان این کتابه. عنوان انگلیسی این کتاب «Fun in Farsi» هست. توی نقد هایی که درباره اش می خوندم به یه انتقاد جالب برخوردم و اون استفاده از واژه farsi در عنوان انگلیسی این کتابه. اینطور که خوندم واژه مناسب persian هست؛ اما ایرانی ها، به خصوص از بیست سال پیش بعد از مهاجرت گسترده شون به امریکا این واژه نادرست (یعنی farsi) رو به جای واژه پرژن جا انداخته اند، که به قول بعضی ها خیانت ناخواسته است. لینک های زیر مرتبط با همین مساله اند.

 

این هم نقشه جالبی از مناطق کشور خودمون و کشورهای دیگه است که در اونجاها به زبان فارسی تکلم می کنند.

http://www.golagha.ir/articles/2006/Jun/13/306.php
http://www.salehoffline.com/archives/002132.html
http://www.salehoffline.com/archives/001916.html
http://www.easypersian.com
http://en.wikipedia.org/wiki/Persian_language

استفاده از پالت در رنگ روغن

آگوست 6, 2007

بالاخره دلم اومد یه پست مرتبط با اسم و آدرس و اصل وبلاگ بنویسم. و تصمیم دارم هر از گاهی به جای اینکه از خودم و جامعه ام بنویسم کمی هم گریز بزنم به مباحث نقاشی.

زمانی که تو آمار وبلاگ می بینم که پستهای مرتبط با نقاشی توی این وبلاگ از گوگل چقدر لینک داده شده، از طرفی خوشحال می شم و از طرفی متأسّف. خوشحال می شم از اینکه توی این زمینه یه کار مثبت کردم و متأسّف از اینکه اینقدر منابع فارسی در این زمینه کمه.

با این مقدمه می خوام بگم که اگه از این چیزایی که نوشتم سر در نیاوردید و حوصله تون سر رفت، به امید ارتقای فرهنگ و هنر این مملکت هم که شده تحمل کنید. به این امید که مطالبی که مورد نیاز نقاشای این مملکته اما تو دکون هیچ عطار دم دستی پیدا نمی شه رو توی این وبلاگ کلکسیون کنم.

– – –

توی وبگردی ام مطالبی پیدا کردم در باره مدیریت کردن رنگ ها روی پالت. خود من توی استفاده از پالتم گاهی به مشکل فضا بر می خورم، پالت کوچک توی دست راحت تر جا می گیره، اما فضای کمتری برای ترکیب رنگ داره. و تمیز کردن اون هم مشکل بزرگیه، و گاهی انقدر این مشکل حاد می شه که مجبور می شم از یه پالت جدید استفاده کنم.

توی این صفحه چند تا توصیه درباره استفاده مناسب از پالت آورده شده، اگرچه چند تاشو من قبول ندارم اما برای کامل بودن مطلب همشون می آرم اینجا؛ یه چیزایی هم خودم بهش اضافه کردم:

1. از پالت مناسب استفاده کنید.پالت رنگ روغن باید طوری باشه که خلل و فرج نداشته باشه، در غیر این صورت روغن رنگ رو به خودش جذب می کنه و طول مدتی که می تونید از رنگ روی پالت استفاده کنید کوتاه می شه، در ضمن به قلم موهاتون (خصوصا قلم موی زبر) آسیب می زنه.

پالت های پلاستیکی و یا چوبی صیقل خورده برای رنگ روغن مناسبترینند. هرچه پالت بزرگتر باشه فضای ترکیب رنگ بیشتری رو در اختیارتون قرار می ده، اما سنگین تره (مخصوصا اگر چوبی باشه) و اگر عادت دارید پالت رو توی دست بگیرید، ممکنه نگهداری اش توی دست در طولانی مدت خسته تون کنه و انگشت شست رو دفرمه کنه (البته که لزومی نداره پالت رو با شست دستتون بگیرید)

2. رنگ های کمی رو روی پالت بگذارید. در هر مرحله از نقاشی، رنگ های مورد نیاز اون مرحله رو روی پالت بگذارید تا هم رنگ کمتری مصرف کنید و هم اینکه فضای بیشتری برای ترکیب رنگ داشته باشید.

3. رنگ ها رو دور لبه پالت بگذارید و در وسط پالت فضا رو برای ترکیب اونها خالی کنید.

4. رنگ ها رو به جای اینکه به صورت یک گلوله (اندازه هسته آلبالو) روی پالت بگذارید، به صورت کشیده (مثل هسته خرما) روی پالت بگذارید. رنگ ها رو به طور عمود به لبه ی پالت (با زاویه 89.9 درجه ) روی پالت بگذارید. این کار باعث می شه تا در طی مدت نقاشی رنگ ها بی خود با هم قاطی نشن و بتونید مدت زیادی ازشون استفاده کنید.

5. هر از گاهی وسط پالت رو با دستمال پاک کنید تا به مشکل بزرگ پاک کردن رنگهای خشک شده روی پالت برنخورید. می تونید از کمی روغن برای اینکار استفاده کنید.

۶. چیزی که به تازگی کشف کردم اینه که اگر قبل از اینکه رنگ بگذارید، روی پالت رو با روغن بزرک بپوشونید، موقع شستن اون، رنگ های خشک شده به راحتی از روی پالت جدا می شند و دیگه نیازی به آب و صابون و سیم ظرفشویی و این جور چیزا نخواهید داشت!

اگر از رنگ های غلیظ استفاده می کنید که این کار مفیدتر خواهد بود. چون به هر حال باید رنگ رو با روغن مخلوط کنید. بنابراین چه بهتر که از اول این کارو بکنید تا پرتی رنگ هم نداشته باشید.

– – –

 

این آقای نویسنده برای تازه کارها یه تعداد رنگ رو معرفی کرده که غالبا در شروع کارشون روی پالت بگذارن، اما من توصیه نمی کنم، این چیزها کاملا حسیه و اگه هر مرحله از نقاشی رو بخواین با دستورالعمل پیش برین هرگز نقاش خوبی نخواهید شد. به هر حال من اونها رو اینجا می آرم:

Yellow Ochre, Cadmium Yellow Pale, Alizarin Crimson, Cadmium Orange, Phthalo Blue, Burnt Sienna, Burnt Umber, Cadmium Red Medium, Phthalo Green, Titanium White, Ivory Black

رنگ های ایرانی غالبا این اسم ها رو به فارسی روی تیوبهاشون می نویسن. از برندهای خارجی هم سری Winton این اسامی رو ذکر می کنه. سعی کنید این اسامی رو به خاطر بسپارید.

در مورد رنگ توضیح بدم که، اگرچه برند های خارجی رو اقلا به دوبرابر قیمت توی ایران پیدا می کنید، اما ترجیحا برای آموزش نقاشی از این برندها مخصوصا Winton استفاده کنید. نگذارین دستتون به رنگهای نامناسب عادت کنه.

یه ست نیمه کامل Winton حدودا 40 تا 60 هزار تومن در می آد، اما می تونید مدت زیادی ازشون استفاده کنید. برای رنگ سفید که استفاده زیادی داره، تیوبهای 60 میلی لیتری و بلکه بزرگتر وجود داره، که می تونید توی فروشگاه «ترسیم» (روبروی دانشگاه تهران) خریداری کنید.

مرتضی ممیز – پدر گرافیک ایران

آگوست 6, 2007

استاد مرتضی ممیز متولد هزار و سیصد پانزده در تهران است. در سال ۱۳۴۴ با عنوان دانشجوی ممتاز از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. وی بانی رشته‌ی گرافیک این دانشکده و از سال ۱۳۴۷ مدرس آن بود. همچنین داراي گواهينامه طراحي غرفه و ويترين و معماري داخلي از مدرسه عالي هنرهاي تزئيني پاريس نیز بود.

ممیز در اعتلای هنر طراحی و گرافیک ایران نقشی بسیار مهم دارد. او از دهه‌ی چهل که کار طراحی «کتاب هفته»، به سردبیری احمد شاملو را آغاز کرد تا واپسین روزهای حیات، با طراحی بسیاری از مجله‌های کشور (از جمله نگین، رودكى، سینما، معمارى و هنر ایران، كلك، نگاه نو، گفت وگو، پيام امروز و …) نه تنها کارنامه‌ی پرباری از خود به‌جا گذاشت که با آموزش چند نسل از گرافیست‌های ایران نقشی مهم در ارتقاء این هنر به عنوان هنری مستقل نیز داشته است.

او که پدر گرافیک ایران لقب گرفته با شناخت هنر مدرن و تلفیق آن با سمبولهای تاریخی ایران توانست گرافیک ایران را بومی کند او اولین کتابهای آموزشی این هنر را در ایران نوشت و شاگردان بسیاری تربیت کرد.

در یک نگاه می توان فعالیت های ممیز را به سه دسته تقسیم کرد:

* طراحی گرافيک از سال ۱۳۳۶ تاکنون
* طراحی صحنه و لباس از ۱۳۴۷
* کارگردانی و طراحی سه فيلم کوتاه

وی در سن 69 سالگی در روز شنبه پنجم آذر ماه 1384 برابر 26 نوامبر 2005 در تهران در گذشت.

 

 

 

 

 

 

 

تصویری از مراسم تدفین این هنرمند

ادامه دارد.

———

منابع:

http://stargan3.blogfa.com/
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/02/050217_pm-pa-momayez1.shtml
http://www.farsi.se/Gy_boken/momayez.htm
http://www.pendar.net/main1.asp?a_id=2909
http://www2.dw-world.de/persian/kultur/kunst/1.162902.1.html
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=259173

امپرسیونیزم

آگوست 6, 2007

 

Monet, Claude
Impression, Sunrise
1872
Oil on canvas
48 x 63 cm (19 x 24 3/8″)
Musee Marmottan, Paris

 

در آثار امپرسیونیسم، دقت و ظرافتی که در کارهای رئالیسم وجود دارد دیده نمی شود، در حقیقت نقاش خود را نیازمند آن نمی بیند تا برای ارایه ی تفکر خود، تنها از تکنیک عالی بهره ببرد، بلکه آن چه را که از اشیا، طبیعت و یا زندگی روزمره درک می کند را به شیوه ی خاص خود روی بوم پیاده می کند. و این هنری است که از تکنیک عالی نقاشی فراتر ست. برای خلق آثار امپرسیونیسم، باید پله های رئالیسم را طی کرده باشیم. شاید اگر واژه ظرافت را از مرز دید فراتر برده و به مرز ذهن نزدیک تر کنیم، کارهای امپرسیونیسم را بتوان ظریف تر از کارهای رئالیسم برشمرد.

 

Cezanne, Paul
Le vase bleu (The Blue Vase)
c. 1885-87
Oil on canvas
24 x 19 5/8 in. (61 x 50 cm)
Musee d’Orsay, Paris

 

 

 

تفاوت امپرسیونیسم و رئالیسم را می توان در یک مثال نشان داد. فرض کنیم برای بیان یک مفهوم جمله ای را به صورت خام ادا کنیم (رئالیسم) و یا آن را با افزودن آرایه های ادبی تغییر دهیم (امپرسیونیسم). هنر در آن است که در شیوه ی دوم مفهوم جمله تغییر نکند، و این همان نقطه ی عطفی است که در آثار هنرمندان ادراک گرا دیده می شود.

توضیح: در این نوشتار رئالیسم به کلیه ی سبک های واقع گرا اشاره می کند و به یک دوره ی زمانی مشخص محدود نمی شود.

مراجع:

http://en.wikipedia.org/wiki/Impressionism
http://www.artchive.com/artchive/impressionism.html

کلاسیک

آگوست 6, 2007

درک من از دنیای کلاسیک، دنیایی متمایل به تعادل و تقارن است. در زمانه ی کلاسیک (دنیای قدیم، دنیایی که به فراموشی سپرده شده) مردم گرایش بسیار زیادی به تقارن در امور سمعی یا بصری داشتند. تقارن چیزی است که به انسان حس آرامش می دهد، و موظف است تا به نیابت هنرمند، اعتماد ناخودآگاه انسان رو به خود جلب کند.

اصولا انسان ها با تغییرات آنی میانه خوبی ندارند. همه چیز باید آرام آرام به وقوع بپیوندد تا فرد توانایی تطبیق با آن موضوع را داشته باشد. تغییرات ناگهانی عکس العمل های زننده ای را در پی خواهد داشت. در تابلوی نقاشی موظفیم تا نگاه بیننده را در سرتاسر تابلوی نقاشی بگردانیم و توازن و تعادل را در تمام تابلو حفظ کنیم، بلکه بیننده اطمینان حاصل کند که با سیستم متعادلی روبروست و هیچ تغییر ناگهانی در سرتاسر تابلو گنجانده نشده. به او اطمینان می دهیم که لازم نیست خود را برای تغییر مزاج آماده کند. رنگ ها و تصاویر با چگالی معینی در سراسر تابلو گسترده شده اند. هیچ گوشه ای از تابلو نیست که به بیننده یک جرقه (Spark) وارد کند. شايد مثل آگاه کردن وی از خبر خوش يا بد… آرام آرام.. اگر قرار است بیننده را متوجه گوشه ای از تابلو کنیم، از دیگر گوشه های تابلو به سمت گوشه ی مورد نظر تابلوی راهنما می زنیم و وی را به یک باره با یک حقیقت روبرو نمی کنیم. چون ممکن است ترش کند.

یکی از شیوه های کلاسیک، سبک باروک است که در تابلوی هنرمندان قرون وسطا بسیار به چشم می خورد: همه جای تابلو را تاریک می کنند – نه با رنگ سیاه! سیاه به هیچ وجه رضایت نمی دهد تا به رنگ های قهوه ای و قرمز، یا به رنگ های سرمه ای و سپس آبی یا .. متمایل شود، خیلی سخت گیر است! اما محض تقابل (contrast) چند قلم رنگ سیاه دور و اطراف تابلو کافی است – و تصویری را که قرار است برجسته شود در گوشه ای از تابلو (به احتمال زیاد یکی از آن نه نقطه ی معروف*) می گذارند و آرام آرام روشنش می کنند، اما نه خیلی روشن. بیننده دست آویز نقاش نیست که هر جا که بخواهد پرده ی تیره بر چشمانش بکشد و هر جا که خواست یک کپه نور به چشمانش سرازیر کند. بيننده کمی از آن سایه های تیره را کماکان در تصویر مزبور می بيند تا اطمینان پيدا کند که نقاش مراقب ترکیب بندی (composition) بوده است. نقاش باید به بیننده این اطمینان را بدهد که این همه سیاهی بی خود نیست. بیننده باید به نقاش اعتماد کند.

یکی از معروف ترین هنرمندان این عصر رامبراند** است.

رامبراند به حس قوی آثارش معروف است. هیچ کس نیست که رامبراند را دوست نداشته باشد (مگر نو گراها!). رامبراند با بیننده بسیار لطیف برخورد می کند. کارهایش از توازن فوق العاده ای برخوردار است. اینقدر اعتماد بیننده را به خود جلب می کند که بیننده سخت گیر جرات می کند بگوید: وه! عجب تابلویی! رک بخواهم بگویم، می شود این که: بیننده را مسخره ی خود نمی کند. تمام وجود نقاش در تابلویش قابل مشاهده است. و این یعنی اعتقاد. یعنی حتی اگر بیننده ای هم وجود نداشته باشد، تابلویش را با روحش نقاشی می کند، نه با دست و قلم مو!!***

 

 

 

* طول و عرض تابلو را به سه قسمت مساوی تقسيم می کنند و سه خط موازات طول و سه خط به موازات عرض از اين نقاط عبور می دهند. نه نقطه ی به دست آمده منسب ترين مکان برای گنجاندن موضوع نقاشی و نيز جلب توجه بيننده است.

** Rembrandt Harmenszoon van Rijn (1606-1669)

*** لزوما همه ی هنرمندان انسان های مردم داری نبوده اند، بر عکس «مردم داری تابلو هایشان» یا بهتر بگویم «تابلوهای مردم دارشان» آنها را تنبل کرده است.

افسانه ی شام آخر

آگوست 6, 2007


«لئوناردو داوینچی موقع کشیدن این تابلو [شام آخر]، دچار مشکل بزرگی شد: می بایست نیکی را به شکل عیسا، و بدی را به شکل یهودا – یکی از یاران عیسا که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند- تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.

روزی، در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره ی یک از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبا تمام شده بود؛ اما مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خود پرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد، گدا – که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود – چشم هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلا دیده ام!

داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟

– سه سال قبل، پیش از آن که همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم، زندگی پر از رویایی داشتم، و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره ی عیسا بشوم. »

می توان گفت نیکی و بدی یک چهره دارند؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.

——–

این قسمت شاید معروف ترین بخش کتاب «شیطان و دوشیزه پریم» اثر کوئلیو باشه. این کتاب کشمکش وجدان مثبت و منفی یک آدمه که اون رو به اهالی یک دهکده منتقل می کنه. هنوز تا ته نخوندمش. دو سال طول کشیده تا به وسط کتاب برسم. گمونم دو سال دیگه طول می کشه تا این کتاب رو تموم کنم.

——–

داوینچی (از 1452 تا 1519) نقاش و مهندس ایتالیایی عهد رنسانس و صاحب گرانقیمت ترین تابلوی دنیا یعنی «لبخند مونالیزا» است. داوینچی در رشته‌های معماری، موسیقی، کالبدشناسی، اختراع، مهندسی، تندیسگری، نقاشی و هندسه نیز شخصی برجسته بود.

اثر معروف دیگر او «شام آخر» نام دارد که بر روی دیوار صومعه میلان نقاشی شده است و صحنه‌ای از انجیل را نشان می‌دهد که در آن عیسی مسیح و حواریون به هنگام صرف شام در روز پیش از مصلوب شدن مسیح هستند. داوینچی در این نقاشی از فن ژرفا نمایی (پرسپکتیو) به منظور جلب توجه بیننده به چهره مسیح استفاده کرده است.

بخشی از انجیل متا که الهام بخش این اثر بوده در ذیل آمده است:

Now when the even was come, he sat down with the twelve.
And as they did eat, he said, Verily I say unto you, that one of you shall betray me.
And they were exceeding sorrowful, and began every one of them to say unto him, Lord, is it I?
And he answered and said, He that dippeth his hand with me in the dish, the same shall betray me.

–Matthew 26

20 و 21 شب، وقتی عیسی با دوازده شاگرد خود سر میر می نشست به ایشان گفت: «یکی از شما به من خیانت می کند.»
22 همه از این سخن غمگین شدند، و هر یک با اندوه زیاد پرسیدند: «آیا من این کار را خواهم کرد؟»
23 او جواب داد: «آنکه دستش را اول با دست من بسوی بشقاب دراز کرد، همان کسی است که به من خیانت می کند.»


–نوشته ی متا (26)

——–

تصوير دوباره کشيده شده:

در این تصویر مسیح در وسط و یهودا درسمت چپ عیسا نشسته و با موی خرمایی و لباس آبی رو به سمت مسیح چرخیده است.

* تصوير اصلی بعد از پاک سازی:

 

 

 

 

 

1498 / آبرنگ روی گچ / ۶۴۲ * ۸۸۰ سانتی متر

صومعه ی Santa Maria delle Grazie در ميلان

 

 

——–

 

منابع:

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/…
http://www.lisashea.com/hobbies/art/lastsupper.html
http://fa.wikipedia.org/wiki/…
http://www.artchive.com/artchive/L/leonardo.html
http://fa.wikipedia.org/wiki/…

کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متا

رئالیسم

آگوست 6, 2007

رئالیسم به صورت جامع و کلی به مفهوم حقیقت، واقعیت و وجود مسلم، و نیز نفی تخیلات و امور ناممکن و غیر عملی است. واژه ی «رئالیسم» در هنرهایی نظیر نقاشی، ادبیات و فلسفه، همچنین در مسایلی نظیر ارتباطات بین الملل مطرح می شود.

در هنر نقاشی، رئالیسم به معنای نمایش اشیا و موضوعات به صورت طبیعی است، به گونه ای که نقاش تخیل و ابتکار عمل خود را در نحوه پیاده کردن آن موضوع دخالت ندهد و هر موضوع به همان گونه که در دنیای خارج دیده می شود در نقاشی به نمایش در می آید. این سبک نقاشی در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه رواج پیدا کرد. در حقیقت به عنوان شاخه ای فرعی از سبک رومانتی سیزم (Romanticism) بود که با این ایده که می خواست نمایش دقیقی از زندگی روزمره را نمایش دهد از آن جدا شده و خود به یک سبک (Movement) در هنر نقاشی بدل شد.

از نقاشان دوره ی اول این سبک می توان به نقاشان فرانسوی:Jean-Baptiste-Camille Corot (از ۱۷۹۶ تا 1875) و Jean Francois Millet (از ۱۸۲۴تا 1875) اشاره کرد.

 

Shepherdess with Her Flock

Millet, Jean-Francois

1864 / رنگ روغن روی بوم / ۸۱*۱۰۱ سانتيمتر

 

 

Woman Reading in a Landscape

Corot, Jean-Baptiste Camille

1869 / رنگ روغن روی بوم / ۲۱*۱۴ اينچ

 

 

 

(ساير نقاشان اين سبک: http://en.wikipedia.org/wiki/Category:Realism_painters)

این سبک نقاشی تا دهه ی 1960 طرفداران زیادی داشت، و از این سال ها به بعد دیگر از رسته ی گرایشات مطرح در نقاشی حذف شد و از آن نامی در میان نبود. تا این که توسط «رئالیسم نو» (New Realism) دوباره حیات خود را باز یافت.

….

منابع:

http://www.wideskiesart.com/fineartglossary3.php
http://art.abbottpages.com/glossary.html
http://www.artchive.com